حضرت عبدالله ابن الحسن عليه السلام

اي ماه تو هم بیا و ببین ، افتاده عمو جون روي زمین

دیدی چه خاكی شد برسرم ، وقتشه كه به ميدون من برم

عمه صدا می زنه سوی مقتل(قتلگاه) نرو تو رو خدا عبدالله

زیر بارش تیغ و نیزه ها حسین همش(فرياد ميزنه) می گه نیا عبدالله

اما كنار بدن عمو باباش(شيرجمل) می گه بیا عبدالله

من نوجواني هستم از بنی هاشم

می خوام كه من هم برم پیش برادرم قاسم

افسرده حا لم، عمه نیا به دنبالم

تو بده اجازه ی رفتن و، فاطمه صدا می زنه منو

ای خدا چرا بدون سوار مركب عموی من یازهرا

زنده بمونم  اگه بعد از این كه می ره آبروی من یازهرا

راه نفسم و گرفته درد بغض تو گلوی من یا زهرا

نفس نموده به سینه ی تنگم

مثل عمو من برا تو می جنگم

جامونده ای هستم از بنی هاشم

می خوام كه من هم برم پیش قاسم

مونده رو خاكا بدنی غریب

از همه جا می وزه بوی سیب

روی لب حسین زمزمه است

صحرا پر صدای فاطمه است

می سوزه سینه ی كبوتری كه هر پرش جدا شده واویلا

دست پسر یتیم حسن ز پیكرش جدا شده واویلا

مونده كنار تنی كه به دستشه سرش جدا شده واویلا

به قتلگه عمه را صدا می زد

به زیر شمشیر دست و پا می زد

جامونده ای هستم از بنی هاشم

می خوام كه من هم برم پیش قاسم

///////////////////////

فرا رسيدن ماه محرم تسليت باد